۱۳۹۴ مهر ۵, یکشنبه

خــانــه

در جستجوی مفهومِ خانه در این سو و آن در روان باشی قلبت آن سو و جسم ناپایدارت سویی دگر،در جریان باشد شب هنگام در آغازه مرگی کوتاه به هنگام پوشیدنِ چشم به روی عدسیِ زندگی خاطراتِ تکرار از گور سر برآورند کوچه ها خیابانها بوی عطر نانِ صبحگاهی تمام وجودت را بلرزاند و با چشمانی خیس در آغازِ طلوع سر از گور برآوری،ساعتت عقربه ها را به اشتباه یادآور شود.
گنجشکی مژده سر دهد صبح است ساقیا جام شرابی نمی خواهی؟با پلکهایی نیمه روشن با لبانی خشک تر از صحرایی باران ندیده زمزمه سر دهی ارغوانم آنجاست ارغوانم تنهاست... .

۱۳۹۴ مهر ۲, پنجشنبه

۱۲مـهـر برای دوست خوبم آیدا

‏مهر مهر مهری در دلت روشن است از آغاز تا پایانِ راه،لب خموشی فریاد زنان.مرا دوست بدارید،مرا دریابید!!!
قلبی رئوف زبانی گشاده دل نه از روی غرض نه،دل سپیدْ بلند پرواز در ظاهری فریبنده همراه با قلبی تپنده تر از مرکزِ سُرخِ خورشید،عاصی شده از خویش در اضطرابِ همیشگی،آیا تنها خواهم ماند؟پاسخهایی مبهم در سیاهی به دنبالِ ستاره ای درخشان،آیا او را می یابم؟پاسخ پاسخ پاسخ گیجو مبهم.
چشم بسته رها شده در گوشه تاریک زمین به اسم اتاق،شعله هایی در آینه تابیده به تخت نَوید بخش روزی نو را می دهد برخیز،هرگز نه هرگز آیدا جان دیر نیست با هر طلوع و غروب به زندگی سلامی دوباره بفرست و گرمای زمین را به آغوش بکش فردا و فرداها از آن توست،و امروز روز دوباره روییدنت.
زادروزت خـجـسـتـه بـاد بــانــوی احـسـاس با آرزوی بهترین ها.
آریـــآ

۱۳۹۴ شهریور ۲۰, جمعه

تهوع

از همه چیز و همه کس حس تهوع دارم از سگ گربه و آدمایی که تو سطل آشغال دنبال خوراک روزانه اشون می گردن،بیشتر از سطل آشغال متنفرم و حالم ازاش بهم میخوره از آدمایی که کمک کردن نمیدونن حالم بهم میخوره از خودم از بازیایی که با آدما میکنم حالم بهم میخوره من مریضم میدونم یکی به صراحت بهم گفت تو مریضی باید بری دکتر از حرفش حالم بهم میخوره که منو شناخته از این که دستم جلوش رو شده حالم بهم میخوره اینکه دیگه نمیخواد وارد بازی باهام شه حالم از خودم بهم میخوره از دکترا از روبند سفیدشون از مردک سوپری از اینا که تو فیس بوک توییتر تز میدن مثل خودم حالم بهم میخوره از نصیحت از گرسنگی کشیدن از مرگ سیاه پوستا به دلیل بی آبی و فقر از مهاجرای سوری که از جنگ فرار میکنن حالم بهم میخوره از زمین حالم بهم میخوره با اینکه دوستش دارم بازم حالم ازاش بهم میخوره از اون آقاهه که تاکسی داشت داشتم باهاش بازی میکردم حالم بهم میخوره آره من مریضم حالم از خودم اینکه وجود دارم بهم میخوره هی قی میکنم باز حس انزجار میاد و میگاد من از خودم حالم بهم میخوره.