۱۳۹۴ مهر ۲, پنجشنبه

۱۲مـهـر برای دوست خوبم آیدا

‏مهر مهر مهری در دلت روشن است از آغاز تا پایانِ راه،لب خموشی فریاد زنان.مرا دوست بدارید،مرا دریابید!!!
قلبی رئوف زبانی گشاده دل نه از روی غرض نه،دل سپیدْ بلند پرواز در ظاهری فریبنده همراه با قلبی تپنده تر از مرکزِ سُرخِ خورشید،عاصی شده از خویش در اضطرابِ همیشگی،آیا تنها خواهم ماند؟پاسخهایی مبهم در سیاهی به دنبالِ ستاره ای درخشان،آیا او را می یابم؟پاسخ پاسخ پاسخ گیجو مبهم.
چشم بسته رها شده در گوشه تاریک زمین به اسم اتاق،شعله هایی در آینه تابیده به تخت نَوید بخش روزی نو را می دهد برخیز،هرگز نه هرگز آیدا جان دیر نیست با هر طلوع و غروب به زندگی سلامی دوباره بفرست و گرمای زمین را به آغوش بکش فردا و فرداها از آن توست،و امروز روز دوباره روییدنت.
زادروزت خـجـسـتـه بـاد بــانــوی احـسـاس با آرزوی بهترین ها.
آریـــآ

هیچ نظری موجود نیست: