توییترمو امروز بعد 4سال دی اکتیو کردم و دیگه بر نخواهم گشت احساس میکنم توی این 4سال تخلیه شدم و کفایت می کرد هرچی که بود و نبود رو گفتم امروز احساس سبکی بیشتری دارم فقط دلم واسه یه چیز تنگ میشه از اونجا که امروز باهاش خدافظی کردم شاید وقتی چند سال دیگه این پست رو میخونم باز یادش کنم ولی همه رفتنی هستن مگه نه؟از همون سلام اول میدونیم که یه روز باید واسه هم دست تکون بدیم و امروز وقت دست تکون دادن بود.
یاد این شعر افتادم که میگه:تو دستاتو تکون میدی همین جا آخره راهه داریم از هم جدا میشیم داریم میریم به بی راهه... .
پنداری سرم را با گیوتین از تن جدا کرده باشند¤خون فواره فواره¤خونابه خونابه¤و خدا{خود آی} برای بخشایش به دست و پای بی جانم افتاده باشد¤
۱۳۹۴ مرداد ۱۱, یکشنبه
توییتر
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر