۱۳۹۴ مهر ۱۲, یکشنبه

دو راهی

گاهی احساس میکنم باید این زندگی رو تموم کنم چون یکی مثل منو اینجا نمیخوان من واسه این جامعه مفید نیستم یعنی اونجوری که میخوام نمی تونم باشم این حرف کسشعره که آدم تو محدودیت ها ستاره میشه فقط ۵درصد ستاره میشن بقیه می گندنو خراب میشن خیلی سعی کردم از ایران برم یه کشوری مثل انگلیس یا سوئد یه جا که واسه افکارم از کار بیرونم نکنن یا تشرنزن که تو از ما نیستی من اروپاییا رو بهتر میفهمم تو اسمشو بذار کسی که مورد تهاجم فرهنگی قراره گرفته درسته درست حدس زدی بقول معروف جاج می تو نمیخوای تفکر کنی چون قضاوت کردن آسونتره منم جای تو بودم می فهممت منم پا به پای تو واسه خرافاتی که یه عمر تو سرم کردن گریه کردم حتا با خطبه های ۷۷ گریه کردم خر بودم میدونم گول خوردم میدونم می پرسی چرا انقدر دیر فهمیدی؟من معلم نداشتم من کسی رو نداشتم خودم خوندم خوندم خوندم تا امروز اینجام بارها پوست انداختم تا امروز اینجام تو میتونی قضاوتم کنی توی ذهنت دادگاهیم کنی ازام یه محکوم به مرگ بسازی حلقه دار رو به گردنم بندازی صندلی رو بکشی ولی نمیتونی تفکرمو ازام بگیری اگه زنده موندم بازم پوست میندازم از یه جا موندن می ترسم میگی شعاره؟نه شعار نیست تبدیل به روزمرگیم شده یه چیزی که نمیتونم ازاش جدا شم منمو اون اون منه من اونم امید کامل در من نمرده میدونی که آخرین چیزی که میمیره امیده من هنوز امیدم نفس میکشه توی ذهنم دو راه رو واسه خودم متصور میشم و بهش خیلی فکر کردم یا از ایران میرم یا خودمو به زمین تقدیم میکنم از همون جایی که ازاش امدم،من از تکرار خَستم نمیخوام دوباره تشر ها رو بشنوم،مثل همه عشق رو تجربه نکردم بلد نبودم یا نشد رو نمیدونم ولی عشق رو خلاصه در همخوابگی برای پول یافتم نمیدونم خوبه یا بد من قاضی خوبی نیستم و نخواهم شد دوباره تلاش میکنم دوباره به بن بست خوردم دنبال یه راه راحتی واسه آروم گرفتن بین خاکها میکنم بر میگردم به زمین شاید درختی روی گورم سبز بشه میوه بده و سالها بعد بچه ای که هنوز به بن بست نرسیده از میوه هاش بخوره شاید شکم یه گرسنه رو سیر کنم حداحقل اون موقع مفیدم ولی تا امروز این حسو ندارم.


هیچ نظری موجود نیست: