۱۳۹۴ آبان ۳, یکشنبه

خواب

من خواب دیده ام خوابی زشت بشدت زشت کریح کثیف که در خیال هیچ انسانی نمی گنجد خواب دیده ام در خانه ای پوشالی به روی صندلی چوبی نشسته ام در اطرافم پنجره هایی ست که نور خورشید را به داخل خانه راهنمایی می کنند، صدای جوشکاری می آید کوچک ترین پنجره با تخته فلزی پوشانده میشود و جوشکار به جوش دادن پنجره خانه ام مشغول میشود با خود می اندیشم من هنوز ۴پنجره بزرگتر دارم از صندلیم تکان نمیخورم دلیلش را نمیدانم! چرا به بستن پنجره معترض نمیشوم؟سیگاری آتش میکنم کهنه کتابی بر میدارم به سمت بزرگترین پنجره کتاب را به دست می گیرم و مشغول مطالعه میشوم سیگار به نیمه رسیده که جوشکار به بستن پنجره دوم روی می آورد!
خواب دیده ام خوابی کثیف بشدت کثیف،کریح که در تخیل هیچ انسانی نمی گنجد،پنجره دوم به خوبی جوشکاری شده نیمی از کتاب ۷۰صفحه ای را خوانده ام جوشکار به پنجره سوم و چهارم حمله می کند فضای اتاق سنگین شده نفس کشیدن سخت،دود سیگار در اتاق مبحوس روزنه آخر،باید بیدار شوم باید فریاد بکشم باید گریه کنم نه نه نه من گریه نمی کنم باید برخیزم باید اعتراض کنم آه زمین رو به سردی میرود صدای جابجایی پله به گوش میرسد آیا جوشکار برای بستن پنجره آخر کمر بسته!؟
عرق کرده ام تمام لباسم خیس است داد کشیده ام؟نمیدانم از خواب پریده ام؟نمیدانم دستانم می لرزد پاهایم سست شده به سمت پنجره میدوم پنجره را باز میکنم نفسی عمیق میکشم که ریه هایم را پر کند فریاد میکشم و فریاد میکشم.
من خوب میشوم من نرم میشوم من رام میشوم آرام میشوم سرطان بگیرو بمیر... .

هیچ نظری موجود نیست: